چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : ونوس و پارادایس
بی تودر دامان غم افروختم کاش میدانستی آخرسوختم شددرآخرعشق دامن گیر من پاره می گردد شبی زنجیرمن می شوم آزاد ازدست زمان میروم بی حول ازکون ومکان روح من پرمیکشد ازتن جدا میشوم آزاد همچون یک صدا خوب درگوش تو می پیچم شبی می شویم عاشق برای هم شبی چشمهای تو تمام هست من می شود آن شب خمارومست من می کشم سر جرعه ای از عشق را می کنی بازی برایم عشق را می نشیندخنده برلبهای تو می شوم عاشق تروهم پای تو دورمی گردد زمن این غصه ها خوب میدانم شبیه غصه ها یک شب از این فاصله دل می کنم از شعف از عشق توجان میکنم می درم این جامه ی تنهاییم میشوم بیگانه با تنهاییم می شوم آشفته آرامم کنی! می شوم دیوانه تا رامم کنی! دور میگردم چونور از سایه ها می شوم در نورتو غرق خدا دستهای عشقمان بالین ما دیدی آخرعشق شد تسکین ما ازتومن خواندم که شعرم ناب شد همچو عشق سبزمان نایاب شد اینم برای پارادایس مهربون... نویسنده:ونوس
![]()
![]() |